دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

دوباره از سر مى‌گیرم ...

نگهداری سالمندان در خانه وراههای پیشگیری از احساس تنهایی در آنان

دیگر از عمر من

آنقدر نمانده
که بتوانم تو را فراموش کنم
در یک عصر سرد
برمی‌گردم
و تو را
دوباره از سر مى‌گیرم

"شکرى ارباش"
مترجم : سیامک تقی زاده

مباد کس چو من خسته مبتلای فراق

فراق یا فراغ

مباد کس چو من خسته مبتلای فراق

که عمر من همه بگذشت در بلای فراق


غریب و عاشق و بیدل غریب و سرگردان

کشیده محنت ایام و داغهای فراق


اگر به دست من افتد فراق را بکشم

به آب دیده دهم باز خونبهای فراق


کجا روم؟ چه کنم؟ حال دل که را گویم؟

که داد من بستاند دهد جزای فراق


ز درد هجر فراقم دمی خلاصی نیست

خدای را بستان داد و ده سزای فراق


فراق را به فراق تو مبتلا سازم

چنان که خون بچکانم ز دیده‌های فراق


من از کجا و فراق از کجا و غم ز کجا

مگر که زاد مرا مادر از برای فراق


به داغ عشق تو حافظ چو بلبل سحری

زند به روز و شبان خون فشان نوای فراق

مپرس حال مرا! روزگار یارم نیست

Boof بوف - #فاضل_نظری مپرس حال مرا! روزگار یارم نیست... | Facebook

مپرس حال مرا! روزگار یارم نیست

جهنمی شده ام، هیچ کس کنارم نیست

نهال بودم و در حسرت بهار! ولی
درخت می شوم و شوق برگ و بارم نیست

به این نتیجه رسیدم که سجده کردن من
 به جز مبارزه با آفریدگارم نیست

مرا ز عشق مگویید، عشق گمشده ای است
که هر چه هست ندارم! که هر چه دارم نیست

شبی به لطف بیا بر مزار من، شاید
بِرویَد آن گل سرخی که بر مزارم نیست


"فاضل نظری"

هزار سال به امید تو توانم بود

پنجره‌ای‌ به بهترین شعرهای عاشقانه امروز و دیروز ایران و جهان، هدیه‌ برای  تمام عاشقان

هزار سال به امید تو توانم بود

هر آنگهی که بیایم هنوز باشد زود


مرا وصال نباید همان امید خوشست

نه هر که رفت رسید و نه هر که کشت درود


مرا هوای تو غالب شدست بر یک حال

نه از جفای تو کم شد نه از وفا افزود


من از تو هیچ ندیدم هنوز خواهم دید

ز شیر صورت او دیدم و ز آتش دود


همیشه صید تو خواهم بدن که چهرهٔ تو

نمودنی بنمود و ربودنی بربود

ما نیز دیر و زود از این دیار میرویم

۴ شعر عاشقانه کوتاه که تا ابد بر قلبتان نقش خواهد بست - ایمنا

دلبسته ی طبیب و پرستار میرویم

 بیمار آمدیم و گرفتار میرویم


 دیروز آمدیم همه تن زیر بار رنج

 امروز تندرست و سبکبار میرویم


 دیروز با تالم بسیار آمدیم

 امروز با تشکر بسیار میرویم


 ای عیسوی طبیب که از عیسوی دمت

با جان تازه در بر دلدار میرویم


افسانه نیست قصه اعجاز عیسوی

 ما خود بچشم بسته بدیدار میرویم


 ما را گواه صادق این قصه کار توست

 کز معجز تو زنده دگر بار میرویم


 صد آفرین به قدرت معجز شعار علم

 کز پرتواش به عالم اسرار میرویم


 من گویم و تو گویی و گویند دیگران

 وین گفتگو بماند و نا چار میرویم


 عمر ابد نصیب کسی نیست در جهان

ما نیز دیر و زود از این دیار میرویم

"خسرو فیضی"