دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوئیم

خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟

ساقی کجاست، گو سببِ انتظار چیست؟


هر وقتِ خوش که دست دهد مغتنم شمار

کس را وقوف نیست که انجامِ کار چیست


پیوندِ عمر بسته به موییست هوش دار

غمخوارِ خویش باش، غم روزگار چیست؟


معنیِ آبِ زندگی و روضهٔ ارم

جز طَرفِ جویبار و میِ خوشگوار چیست؟


مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند

ما دل به عشوهٔ که دهیم اختیار چیست؟


راز درونِ پرده چه داند فلک، خموش

ای مدعی نزاعِ تو با پرده دار چیست؟


سهو و خطایِ بنده گَرَش اعتبار نیست

معنیِ عفو و رحمتِ آمُرزگار چیست؟


زاهد شرابِ کوثر و حافظ پیاله خواست

تا در میانه خواستهٔ کردگار چیست

ندهم دل به قد و قامت سرو

سعدی شیرازی :: نه خود اندر زمین نظیر تو نیست

نه خود اندر زمین نظیر تو نیست

که قمر چون رخ منیر تو نیست


ندهم دل به قد و قامت سرو

که چو بالای دلپذیر تو نیست


در همه شهر ای کمان ابرو

کس ندانم که صید تیر تو نیست


دل مردم دگر کسی نبرد

که دلی نیست کان اسیر تو نیست


گر بگیری نظیر من چه کنم

که مرا در جهان نظیر تو نیست


ظاهر آنست کان دل چو حدید

درخور صدر چون حریر تو نیست


همه عالم به عشقبازی رفت

نام سعدی که در ضمیر تو نیست

صنما چگونه گویم که تو نور جان مایی

مولانا ⚫ مولوی ⚫ . صنما چگونه گویم که تو نور جان مایی که چه طاقت است جان را  چو تو نور خود نمایی تو چنان همایی ای جا… | Persian poetry,

صنما چگونه گویم که تو نور جان مایی

که چه طاقت است جان را چو تو نور خود نمایی


تو چنان همایی ای جان که به زیر سایه تو

به کف آورند زاغان همه خلعت همایی


کرم تو عذرخواه همه مجرمان عالم

تو امان هر بلایی تو گشاد بندهایی


تویی گوهری که محو است دو هزار بحر در تو

تویی بحر بی‌کرانه ز صفات کبریایی


به وصال می‌بنالم که چه بی‌وفا قرینی

به فراق می‌بزارم که چه یار باوفایی


به گه وصال آن مه چه بود خدای داند

که گه فراق باری طرب است و جان فزایی


دل اگر جنون آرد خردش تویی که رفتی

رخ توست عذرخواهش به گهی که رخ گشایی

"مولانا"

 

آهای عشق ، کجای قلبم رسوب کرده ای ؟

روش های تشخیص عشق حقیقی + نشانه های عشق واقعی - مهین فال

دفترم پر شده از چل تکه های درد

 قلم مدام از پاره های زخم می نویسد وُ
لبخندهای لب پَر شده

ماه دل دل می زند در نجابت مرداب
عشق دانه ای می کارد
تا بروید میوه ی زندگی
تا خط خطی شود سفره ی شام آخر

در ملکه ی مصر بودنم
هزاران رویا خفته بود
آنچنان که جاودانگی در تصور فرعون
و هورا کشیدن بر لب های اهرام

من بیقرار ِ رسیدن وُ جهان همه دیوانه
آغاز دگردیسی ِ عناصر شیطانی ِ چهارگانه
زمین دهان گشوده برای بلعیدن خود
فریاد ِ استخوانهای کوه از بیزاری آمیزش با دریا
 سقوط مارپیچ آفتاب و روشنایی ها
همه جا سرخی جهنم ی آشنا

در لکنت ِ ترک خورده ی کویر
چگونه نشانه ای از حیات
چگونه جوانه زند کُنده ی پیر تن ِ آدمیت ؟

بارها چشیده بودم طعم تنی را در شوری دریا
آن سان که در صحرای تشنه، رود ارس جاری

آهای عشق ، کجای قلبم پنهان شده ای
که هنوز هوای لمس تو در رگ هایم می دود

آهای عشق ، کجای قلبم رسوب کرده ای
که اینگونه
 مانده ام در انتظار
کنار تن ِ مومیایی شده ی رویا

آهای عشق ....؟


پوران کاوه

دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است

آهنگ دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است - ❤️ اسک 98

دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است

چاره کن درد کسی کز همه ناچارتر است


من بدین طالع برگشته چه خواهم کردن

که ز مژگان سیاه تو نگونسارتر است


گر تواش وعدهٔ دیدار ندادی امشب

پس چرا دیدهٔ من از همه بیدارتر است


طوطی اَر پستهٔ خندان تو بیند گوید

که ز تَنگ شکر این پسته شکربارتر است


هر گرفتار که در بند تو می‌نالد زار

می‌برد حسرت صیدی که گرفتارتر است


به هوای تو عزیزان همه خوارند، اما

گل به سودای رخت از همه کس خوارتر است


گر کشانند به یک سلسله طراران را

طرهٔ پرشکنت از همه طرارتر است


گر نشانند به یک دایرهٔ عیاران را

چشم مردم فکنت از همه عیارتر است


گر گشایند بتان دفتر مکاری را

بت حیلت‌گر من از همه مکارتر است


عقل پرسید که دشوارتر از کشتن چیست

عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است


تیشه بر سر زد و پا از در شیرین نکشید

کوه‌کن بر در عشق از همه پادارتر است


در همه شهر ندیده‌ست کسی مستی من

زان که مست می عشق از همه هشیارتر است


دوش آن صف زده مژگان به فروغی می‌گفت

که دم خنجر شاه از همه خون‌خوارتر است

"فروغی بسطامی"