دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

آواره در باد...

Image result for ‫باد و گیسو‬‎

بادی که وزید

همه چیز را برد

جز یاد تو را

که گردگیری کرد!

"قدسی قاضی نور"

 

قدسی قاضی نور

قدسی قاضی نور
قدسی قاضی نور, نقاش, داستان نویس و شاعر, از پیشروان ادبیات کودک و نوجوان, در سال 1325 خورشیدی از پدری کارمند و مادری خانه دار در لنگرود به دنیا آمد. از 12 سالگی به تهران آمد و دوران دبیرستان و از آن پس دانشکده هنرهای زیبای تهران را در رشته نقاشی در این شهر گذراند و در پایان تحصیلات دانشگاهی در یکی از مدارس جنوب تهران سرگرم تدریس شد و از آنجایی که دنیای سرشار از فانتزی کودکان را که در آن هر ناممکنی ممکن است بسیار دوست می داشت, به زودی نوشتن برای کودکان را آغاز کرد. 
در سال 1350 نخستین داستان کودکان خود را به نام "چه کسی به چشم پسرک عینک زد" به نوشته درآورد, اگرچه هیچ یک از سازمانهای پخش, آن را نپذیرفتند اما سرانجام مدیر انتشارات صدای معاصر به دادش رسید و همین کتاب پس از پخش بارها و بارها تجدید چاپ شد. کتاب دوم او در این زمینه "ماهی بعدی" نام داشت که تا مقطع انقلاب در اداره ممیزی فرهنگ و هنر خاک می خورد, سرانجام در 1357 به چاپ رسید, اما پیش از آن در 1352 داستان "آرزو" را نوشته بود که شورای کتاب کودک آن را بهترین کتاب سال شناخت و همان سال دیپلم افتخار هانس کریستین آندرسن را از یونان گرفت. در پی آن کتاب های "مهمانی مهتاب" را همراه با نقاشی های خود و زان پس "آب که از چشمه جدا شد" و "دو پرنده" را به چاپ رساند که کتاب "دو پرنده" ی او عنوان کتاب برگزیده ی سال شورای کتاب کودک را به دست آورد و این موفقیت با انتشار کتاب های دیگر او همانند "هیچ مثل خواب نبود", "هشتمین پرنده", "فاصله" دنبال شد که داستان "فاصله", به کارگردانی فتحعلی اویسی به صورت فیلم کوتاهی به نام "سه شنبه آخری" درآمد که فیلم نامه ی آن جایزه گرفت. از قدسی قاضی نور از آن پس داستان های "تعمیرگاه"ع "ای جا کجاست", "چه کبوتری"ع "اقا معلم", "دوطبقه", "پشت پستوی مشهدی باقر", "درخت عناب", "یک اتفاق ساده", "همه بهانه است", "بهترین باغ وحش دنیا"ع "اعتصاب"ع "مدرسه انقلاب", "پدر بزرگ نمی میرد", "من از ماهی آموختم" پی در پی به چاپ رسید و آخرین داستان او به نام "ویتنام گواهی است" به سال 1357 انتشار یافت. در سال 1362 با داستانهای "چشمهای آدم برفی" و "مثل باران" حضور دوباره خود را در پهنه ادبیات کودک دنبال کرد. و به تجربیات تازه ای در زمینه شعر و داستانهای کوتاه بزرگسالان روی آورد. 
آخرین آثار شعری و داستانی قدسی قاضی نور یک مجموعه شعر به نام "مثل یک حباب آبی" و یک مجموعه داستان به نام "دختری با پیراهن صورتی" و یک داستان کودکان به نام "زندگی" که پس از چاپ از سوی انتشارات روزبهان در تهران به زبان هلندی و آلمانی هم ترجمه شده و به زودی از سوی انتشارات "هارل من" در اروپا منتشر می شود.

جغرافیای دستانت

Image result for ‫جغرافیای دستانت‬‎
بعد از آن ھمه سرگردانی

روی وجب به وجب خاک

بعد از آن ھمه جستجو روی نقشه ھای جھان

دانستم

دستان توست، وطنِ من
"قدسی قاضی نور"

زخمی تازه

Image result for ‫زخم دل‬‎

شادی ام را می شکنی

که با تکه های آن چه بسازی؟

گیرم زخمی تازه

میان این همه زخم !

"قدسی قاضی نور"

باران یعنی تو برمی‌گردی

دوباره باران گرفت

باران معشوقه‌ی من است

به پیش بازش در مهتابی می‌ایستم

می‌گذارم صورتم را و

لباسهایم را بشوید

اسفنج وار

Image result for ‫باران یعنی تو برمی‌گردی‬‎

باران یعنی برگشتن هوای مه آلود شیروانی های شاد!

باران یعنی قرارهای خیس

باران یعنی تو برمی‌گردی

شعر بر می‌گردد

پاییز به معنی رسیدن دست های تابستانی توست

پاییز یعنی مو و لبان تو

دست‌کش ها و بارانی تو

و عطر هندی‌ات که صد پاره‌ام می‌کند

باران‌، ترانه‌ای بکر و وحشی ست

رپ رپه‌ی طبل‌های آفریقایی ست

زلزله وار می‌لرزاندم!

رگباری از نیزه‌ی سرخ پوستان است

عشق در موسیقی باران دگرگون می‌شود

بدل می‌شود به یک سنجاب

به نریانی عرب یا پلیکان غوطه ور در مهتاب!

چندان که آسمان سقفی از پنبه های خاکستری ابر می‌شود

و باران زمزمه می‌کند

من چون گوزنی به دشت می‌زنم

دنبال عطر علف

و عطر تو که با تابستان از این جا کوچیده!

"نزار قبانی"